الگو های جهاد علوی در نهج البلاغه (قسمت دوم)

بخش دوم ( الگو های جهاد علوی ) :

 

   با رجوع به  نهج البلاغه ، تعدادی از الگوی رفتاری حضرت علی (ع) در بعد نظامی در چند قسمت قابل تبیین است :

1-     فرماندهی

2-     اخلاق جهادی

 3-       تاکتیک های نظامی

4-    نیرو

 

1 . فر ماندهی

1-1.  انتخاب فر ماند ه و لزوم سلسله مراتب فرماندهی

     در جنگ باید نیرو های رزمی را به دسته ، گرو هان ، گردان ،  تیپ و لشگر تقسیم کرد و برای هر کدام فر ماندهی تعین نمود ، امام (ع) ضمن رعایت همه ی فنون نظامی از جمله  انتخاب فرماندهان شایسته بر اساس  رعایت اصل تناسب و ارزشهای والای اخلاقی و لیاقت های نظامی افراد  ذی نفوذ را به فر ماندهی دسته های سپاه خود می گماشتند . برای مثال در آستانه ی جنگ صفین امام (ع) نیرو های رزمی کوفه را به 7 دسته تقسیم و برای هر کدام فرماندهی مشخص کرد . نیرو های بصره را نیز به چها ر دسته با رعایت اصل تناسب فر مانده و نیرو آرا یش داد . [1]

    امام (ع) با در نظر گرفتن همه ی شرایط جنگی برای فر ماندهان لشگر نیز فر ماندهی ارشد انتخاب می کرد تا هر گونه تزلزل و بی نظمی از سپاه رخت بر بندد . آن حضرت به دو تن از فر ماندهان نامه نوشت و مالک اشتر را به عنوان فر مانده ارشد معرفی نمود :

 (( من مالک اشتر پسر حارث را بر شما و سپا هیانی که تحت امر شما هستند فرماندهی دادم گفتهی او را بشنوید و از او اطاعت کنید  ))[2]

      امام (ع ) در این نامه با اشاره به مالک اشتر با تعابیر بسیار زیبا که ره آورد شرایط جنگی ست ، فرماندهان ارشد را به اطاعت از مالک اشتر فرا می خواند و می خواهد که مانند سپر و زره به او نزدیک با شند و همانطور که وسایل جنگی همراه و تحت فر مان ایشان عمل می کنند برای سلامتی و پیروزی مالک را به عنوان الگویی در رفتار شناسی جهاد ی برابر انان قرار می دهد :

 (( او را چونان زره و سپر نگهبان بر خود بر گزینید زیرا مالک نه سستی به خرج داده و نه دچار لغزش می شود . نه در انجایی که شتاب لازم است کندی دارد و نه انجا که کندی پسندیده است شتاب می گیرد )) [3]

 

      در نزد امام (ع)  اطاعت از فر ماندهی و لزوم رعایت  سلسله مراتب جایگاهی بسیار مهم دارد . در یکی از روز های نبرد دلاوری معروف از لشگر شام بنام غراربن ادهم به میدان امد و مبارز طلبید کسی به میدان نرفت و پاسخی به او نداد ، هنگامی که چشمش به عباس ابن ربیعه که فر ماندهی یکی از جناح های لشگر امام (ع) را بر عهده داشت افتاد او را به نام صدا زد و به مبارزه طلبید . عباس بدون اجازه امام خود سرانه به میدان رفت و در نبردی که تحسین سر بازان هر دو گروه را بر انگیخت به سختی غرار را مغلوب ساخت و با ضربت شمسیر دو تصف کرد وقتی به صفوف  سپاه امام ( ع) بر گشت  امام (ع) او را فرا خواند و مورد نکوهش قرار داد و فر مود : ای عباس ! مگر من به تو و عبدلله ابن عباس دستور ندادم که جناح خود را حفظ کنید چرا دون اجازه به میدان تاختی ؟ در پاسخ گفت : دشمن مرا به نام صدا زد و اگر جواب نمی دادم تحقیر می شدم . امام (ع) فرمودند : نیکوتر ان بود که به فرمان امام خود عمل می کردی .[4]

 

1-2          .  حضور فر ماندهی کل در خط مقدم

       بر خی از افراد به جنگیدن تمایل ندارند و برای همین بی میلی به شیوه های گوناگون بهانه تراشی می کنند . یکی از این بهانه ها این است که چرا خود فرمانده وارد جنگ نمی شود . روشن است ورود فرمانده در میدان جنگ کار درستی نیست . زیرا شجاعت همیشه به معنای حضور در خط مقدم با سر بازان نیست ، بلکه به معنای رهبری پیروز مندانه ی عملیات جنگ است . در یکی از این موارد که امام (ع) لشگری را به میدان نبرد می فرستاد از او خواستند که همراهی شان کند . امام در پاسخ فر مودند : [1]

 

(( شما را چه می شود ؟ هر گز راه رستگاری را نپویید ! و به راه عدل هدایت نگردید ! ایا در چنین شرایطی سزاوار است که من از شهر خارج شوم؟ هم اکنون باید باید مردی از شما که من از شجاعت و دلاوری او راضی و به او اطمینان داشته باشم به سوی دشمن کوچ کند .  ))[5]

   امام ضمن بیان این نکات که حفظ و حراست از ساحت فر ماندهی کل در مواقع بحران را گوش زد می کند ف مسئو لیت های رهبری در حوضه های گوناگون حکومتی را بر می شمارد و با زبانی روشن و با استفاده از تعابیر بلیغ این امر را برای نا اگاهان در ادامه به این صورت تشریح می فر مایند :

 (( برای من سزا وار نیست که لشگر و شهر و بیت المال و جمع اوری خراج و قضاوت بین مسلمانان ، و گرفتن حقوق در خواست کنندگان را رها سازم ، انگاه با دسته ای بیرون روم و به دنبال دسته ای به راه افتم و چنان تیری نتراشیده در جعبه ای خالی به این سو و آن سو سرگردان شوم ! من چنان محور سنگ اسیاب ، باید بر جای خود استوار بمانم تا همه ی امور کشور پیرامون من و به وسیله ی من به گردش در آید . اگر من از محور خود دور شوم مدار ان بلرزد وسنگ زیرین ان فرو ریزد ))[6]

 1-3. اعلام مواضع روشن وقاطع

 رهبر و فرمانده کل باید نسبت به دشمن و مسائل جنگ و صلح ، مواضعی روشن و قاطع داشته باشد ؛زیرا کوچک ترین تردید در جنگ با عث تضعیف روحیه ی نیرو ها و پراکندگی انان می گردد .وقتی دشمن قدرت و امکانات فراهم می کند و هر روز به شورش گری و تجاوز و سلب امنیت جامعه روی می اورد ، یکی از را ههای اماده سازی و بسیج مردم اعلام مواضع قاطعانه در برابر دشمن است تا ملت از مواضع نظامی رهبر آگاه باشد و دشمن هم بفهمد که اگر خطایی مرتکب شود گوشمالی سختی خواهد شد . وقتی عده ای سعی داشتند به نفع معاویه جو سازی کنند و می گفتند : چرا باید میان مسلمانان جنگ پدید آید ؟ . امام (ع) در پاسخ آنان فرمود :(( چاره ای جز این دو راه ندارم که یا با انان مبارزه کنم و یا آنچه را که رسول خدا اورده انکار نمایم . تن به جنگ دادن آسانتر از تن به کیفر پروردگار دادن پروردگار است ))[7]

        آنگاه که دشمن وقت گذرانی می کند و به دنبال فرصت های منا سب است و با انواع حیله ها از قبیل حالت نه جنگ و نه صلح سعی در ایجاد تفرقه در درون سپاه خودی ست باید با بر خورد قاطعانه و حساب شده او را به مرز واقعیت کشاند و ریشه های فتنه را از بیخ کند . در جر یان بیعت عمومی مردم با حضرت علی (ع ) و عزل معاویه . امام دستور داد تا معاویه به مرکز باز گردد . اما او وقت گذرانی می کرد . نه پاسخ مخالف می داد و نه اطاعت امر می نمود . امام (ع) جریر بن عبدالله را به سوی او فر ستاد و فر مان داد:

 (( معاویه را با قاطعیت فر مان ده و اجازه ی وقت گذرانی به او نده تا جنگ آشکار و یا صلح ذلت بار را بپذیرد ))[8]

 

     همچنین قاطعیت امام در پاسخ به تهدیدات نظامی در جواب نامه ای که به معاویه پس از جنگ جمل می دهند رو شن است :

 

(( نو شته ای که نزد تو برای من و یارانم چیزی جز شمشیر نیست ! در اوج گریه انسان را به خنده وا می داری ! فرزندان  عبدالمطلب را کجا دیدی که پشت به دشمن کنند ؟ و از شمشیر بهراسند ؟ پس صبر کن که هماورد تو به میدان می آید . آن را که می جویی به زودی تورا پیدا خواهد کرد و آنچه از ان می گریزی در نزدیکی خود خواهی یافت ،  ومن در میان سپاهی بزرگ از مهاجرام و انصار و تابعان به سرعت به سوی تو خواهیم امد لشگریانی که جمعشان به هم فشرده و به هنگام حرکت غبارشان آسمان را تیره و تار می کند. به همراه انان فرزندانی از دلاوران بدر و شمشیر های هاشمیان می آیند که خوب می دانی لبه ی تیز آن بر پیکر برادر و دایی و جد و خاندانت چه کرد ))[9]

 

 


[1] نواسخ التواریخ ، زندگانی امیر المومنین (ع) ، ج 3، ص5 .

[2] نهج البلاغه ترجمه ی دشتی ، نا مه ی 13 .

[3] نهجالبلاغه دشتی ، همان .

[4] نواسخ التواریخ ، همان ، ج 2 ف ص 380.

 [5].نهج البلاغه دشتی ، خطبه 119.

[6] . همان .

[7] . نهج البلاغه تر جمه دشتی ، خطبه 54.

[8] . نهج البلاغه ، نامه 8.

9. نهج البلاغه ف نامه 28.

 


  سیف العباس کربلایی (س.ح.خ)